کارمندی یا کارآفرینی؟

مهرزاد با تحصیلات مهندسی برق که در یک اداره عریض و طویل از 20سال پیش کارمند شده در سودای راه اندازی کسب وکار خودش است.مثل اکثر کارمندان مدام ناله می کند و معتقد است که به حق خودش نرسیده .یا اینکه در این اداره به اندازه کافی به او بها داده نمی شود و شایستگی هایش دیده نمی شود.حقوقش را با اداره گاز،تامین اجتماعی ،شرکت نفت و….مدام قیاس می کند.خودش هم می داند این قیاس ،نه تنها برای او مشکلی را حل نمی کند بلکه اندک انگیزه و توانش برای کار کردن را هم می گیرد.
مهرزاد اخیرا با مطالعه کتاب مدل کسب وکار مناسب شما ،در اراده اش برای راه اندازی کسب وکار جدی تر شده.البته به دلیل عدم علاقه به شغل فعلی اش ،می خواهد کسب وکار آینده اش در راستای علاقه اش باشد.از لحاظ درآمدی هم چنان درآمد کسب کند که به تمام اهدافی که برای خودش ترسیم کرده و در تابلو آرزوهایش نصب کرده برسد.البته که دوست ندارد کسب و کار آینده اش ،مثل دوران کارمندی اش باشد.دوست دارد استارتاپ خودآفرینی اش به نتیجه برسد.دوست دارد بدون وابستگی به زمان و مکان ،هر کجا که دوست دارد برود ،هر زمان که دوست دارد کار کند و مدام پول به حسابش واریز شود.
در همین افکار است که همسرش زنگ می زند ،همسرش می گوید که یخچال خالی ست و هنگام برگشتن از اداره سبزیجات ،گوشتیجات و…بخرد.مهرزاد همزمان که به درخواست های بانو گوش می دهد به این فکر می کند که وسط ماه که خودش می داند من پول ندارم،خودش می داند که من حسابم خالی ست،در این افکار است که می بیند تلفن قطع شده.از افکار راه اندازی کسب و کار بیرون می آید.در همین زمان گوشی محل کار زنگ می خورد ،مدیرش از او می خواهد که گزارش هایی را که دیروز گفته تحویل دهد.تازه یادش می آید که گزارش آماده نیست.سریع السیر پشت رایانه می نشیند تا مطالب را جمع وجور کند.وقتی شروع به تایپ می کند ،پیامک روی گوشی توجهش را جلب می کند و گرچه می داند که احتمال اینکه محتوای پیامک ،حاوی پیام واریز پول به حسابش باشد واحتمالا برای یادآوری قسط های عقب افتاده ودیعه مسکن است ،اما باز می کند و می بیند که یک پول به اندازه حقوق یک ماهش است که ناشی از نظارت تاسیسات ساختمان است که نظام مهندسی واریز کرده.
دیدن این پیامک دوباره او را به دنیای خارج از کارمندی پرت می کند.چه قدر خوبه که کسب وکار خودت را داشته باشی من برای نظارت ساختمان جمعا 10ساعت در طی چند ماه وقت نمی گذارم اما به اندازه یک ماه حقوق کارمندی ،دریافت می کنم.البته مسئولیت فروانی هم در قبال ساختمان دارم .خودش دوباره به خودش یادآوری می کند .البته که ساخت وساز هم دچار رکود شده ورهی می گفت خوش به حالت که کارمندی و با خیال راحت یر ماه یک پولی به حسابت واریز می شود و مثل ما نیستی .رهی بر خلاف مهرزاد با تحصیلات مهندسی برق ،کارمند نشده بود وبه صورت آزاد کار می کرد.دوباره به فکر فرو رفت که چرا کارمندی رارها نمی کند و سراغ کسب و کار آزاد برود.اصولا موقیعکه مقداری پول به حسابش واریز می شد به این موضوع فکر می کرد.دوباره شروع به رویاسازی کرد .من باید یک وب سایت راه اندازی کنم و به هدفم که همان در آمد بالا ،کسب و کاری، بدون این که وابسته به زمان ومکان خاصی باشه ،درآمد کسب کنم ،آن وقت قله های بیشتر را فتح می کنم و برای خودم راحت کوهنوردی می کنم.سیمرغ ایران را فتح می کنم.سریعا گزارش نوشتن را بی خیال می شود و در گوگل به سراغ جستجوی نحوه راه اندازی وب سایت می رود.در هنگام جستجوی وب سایت یادش می آید که وب سایت ورزش 3را باز کند و اخبار هم بخواند.از آنجا یادش می آید که راجع به کسب وکار مورد علاقه مطالبی را جستجو کند.گشت وگذار بین سایت های مختلف باعث شده تا کلی پنجره باز شده روی رایانه داشته باشد و الان هم ساعت 1.45دقیقه است و سریع باید خودش را به سرویس برساند.
قبل از اینکه به سمت سرویس ها برود راه پارکینگ را پیش می گیرد که یادش می افتد خودش یک ماشین قسطی دارد و ماشین قسط اش واشر زده و مدتی است در حیاط خانه پدری افتاده، تصمیمش برای سوار سرویس شدن به همین دلیل بوده.زمانی که بر می گردد تا سوار سرویس شود ،سرویس شهر صدرا حرکت کرده و از ولی عصر تا صدرا کلی راه است که هزینه زیادی را باید پرداخت کند.پول واریزی نظارت تاسیسات باعث شد تا مثل آدم های لارج حداقل برای یک زمان کوتاه فکر کند و با یک تاکسی دربست به سمت خانه حرکت کند.فاصله محل زندگی تا محل کارش حدود 35کیلومتر می شود.
سر راه خانه بخشی از مایحتاج را تهیه می کند ،اما نمی داند پیامک واریزی را نگه دارد یا حذف کند.بالاخره همسرش می گوید پول از کجا آوردی؟یا باید دروغ بگوید یا اگر حقیقت را بگوید همسرش هم بنا بر یک قانون نانوشته اما شدیدا اجرایی ،بر خلاف قوانین مترقی نوشته شده اما اجرا نشده، باید سهم اش را می خواهد وباید سهم همسرجان را پرداخت کند.مدت هاست که همسر جان می خواهد طلا بخرد.به این نتیجه می رسد که بگوید پول را از همکاران قرض کرده و پیامک ها را هم پاک می کند و کارت مربوطه را هم در جایی که دسترسی به آن راحت نباشد پنهان کند.
بعد از ناهار می خوابد و زمانی که بلند می شود یک حس بسیار بد دارد.انگار خواب بعدازظهر برایش به جای آرامش ،ناآرامی می آورد.اصلا چرا خوابیدم؟ چرا به دنبال کارهای نرفتم.خودخوری شروع می شود و برای خودش یک چایی نبات آماده می کند.بعد از خوردن چایی می بیند که حالش بهتر شد.همسرش تا مدت ها بعد از خواب به سراغش نمی آید .می گوید خیلی بد خلق هستی.برایش سوال می شود که چرا خواب بعدازظهر باعث می شود تا حال خوبی نداشته باشد،سریع سراغ بابا گوگل می رود.می فهمد که سردی دارد و خواب هم سرد است واین عامل باعث بد خلقی اش می شود.کلی وب سایت در زمینه عطاری و….وجود دارد.دوباره فیل اش یاد هندوستان می کند.چرا من نباید وب سایت داشته باشم؟
دیدگاهتان را بنویسید