تعهد 100درصدی برای رشد وتوسعه فردی دارید؟
امروز 17آبان 1401است وساعت 9.08صبح
تازه 120گرم نان سبوس دار و دو دانه گردو را خوردم و صبحانه ام تمام شد.پنیر نداشتیم و گرنه گردو را باید با پنیر می خوردم. برای رسیدن به هدف باید تعهد 100درصدی داشته باشم. برای تناسب اندام دقیقا باید طبق دستور پزشک عمل کنم. امروز صبح وقتی حدود 5000قدم پیاده روی کردم وبا چندبار تغییر مسیر موفق شدم نان سبوس دار تهیه کنم ،بلافاصله روی ترازو رفتم و وزن من 84شده بود. یعنی حدود2.5کیلو کاهش در چهار روز. از 13دی ماه رژیم غذایی را با دکتر هژبری شروع کردیم. بله با خانمم شدیم یک تیم تا رژیم جواب بدهد.
چون در رژیم غذایی مان نان سبوس دار هست، من امروز تصمیم گرفتم تا از شهرک باهنر نان سنگگ بگیرم. از کوچه 1کشوری تا شهرک باهنر رفت و برگشت حدود 3000قدم می شود. هوا خیلی خیلی سرد بود. من که مدتی پیاده روی را بدلیل نداشتن لباس گرم ورزشی تعطیل کرده بودم یادم افتاد که یک دست بادگیر آبی رنگ دارم که برای صعود به قله دنا، سبلان و دماوند در اوایل دهه 90شمسی تهیه کرده بودم و سالی چند بار آن هم نه به صورت کامل فقط از کاپشن برای کوهنوردی استفاده می کنم برای ورزش های صبحگاهی در این روزهای سرد استفاده کنم.
وقتی به شهرک باهنر رسیدم دیدم که نانوایی تعطیل است و از روی پله عابر پیاده کمربندی به سمت پل معالی آباد می روم تا قبل از پل از یک نانوایی سنگکی نان بگیرم که آن هم تعطیل است. از سوز سرما دست هایم یخ زده، طبق عادت بدی که دارم دستکش را بر نداشتم. یعنی گاهی اوقات علی رغم اینکه می دانم یک چیزی برایم لازم و ضروری است اما برنمی دارم ،مثلا امروز چون توی ماشین بود و سوئیچ ماشین را بر نداشته بودم حوصله نکردم با دستکش بیرون بروم و اذیت شدم. البته روی پله های پل عابر پیاده به خاطر آب های ناشی از بارندگی هایی چند روز گذشته که کمی مانده بود یخ زده بود و خطرناک .من هم که رباط صلیبی سمت راست را جراحی کرده ام جدیدا متوجه شده ام که زانوی سمت چپم درد می کند و باید سریع پیگیری کنم،سعی می کنم خیلی مواظب باشم تا لیز نخورم.
آنجا هم بسته بود که به سراغ نان ماشینی بعد از پارک علوی می روم. با شال وکلاهی که کرده ام حسابی جلب توجه می کنم. سعی می کنم از هوای خنک بیرون استفاده کنم و تا می توانم نفس عمیق بکشم. سعی میکنم با خودم صحبت کنم برای تلاش بیشتر و ناامید نشدن.سعی می کنم به خودم یادآوری کنم که همه جوره برای رشد و پیشرفت و یافتن یک راه درآمد دارم می کوشم. وقتی در صف نانوایی هستم تصمیم می گیرم به چهره عابرهای پیاده دقت کنم، از 20نفر یک نفر لبخند بر لب داشت.نه اینکه فکر کنید به دلیل مشکل روز شنبه است بلکه کلا خنده از چهره ما ها رخت بربسته. دیشب که رفتم از فروشگاه پروتینی میدان صنایع گوشت چرخ کرده بگیرم، گرانی گوشت گوساله یعنی کیلویی 245تومان باعث شد تا لبخندی بزنم که کارگر افعانی فروشگاه حین چرخ کردن گوشت گفت چرا خندیدی؟
می بینید خندیدن برای ما ممنوع است و حتی کارگر افغانی هم که از دست طالبان فرار کرده و به کشور ما آمده این را می داند اما من خندیدم و گفتم مگر خنده قدغن است؟ گفت من فکر کردم اشتباهی کرده ام.گفتم نه. سپس حکایت نجات اگزوپری از اعدام با یک لبخند را که این چند روز در کلاس هایم برای کارمندان تعریف کردم دوباره برای مدیر فروشگاه هم تعریف کنم.
چون این روزها تصمیم گرفتم شاگردی کنم، سعی می کنم اولویتم به این شاگردی کردن و یاد گرفتن زبان باشد. واقعیتش من به حوزه کارآفرینی و کسب وکار علاقه دارم.کلی کتاب و مطالب تئوری هم خوانده ام و حتی در دانشگاه برای دانشجویان تدریس کرده ام ،اما هنوز خودم باید شاگردی کنم و یک مربی داشته باشم.
من از سال 94 که سعی کردم از حوزه فناوری اطلاعات خارج شوم به موسسه ماد رفتم و در یک کلاس با نام مربیگری کارآفرینی شرکت کردم که کلاس نیمه تمام ماند و بعدا هم یک مدرک به ما دادند اما من با چند استاد آشنا شدم. یکی از آنها دکتر زاهدیان بود که در جهاد دانشگاهی مشغول به کار بود و طرح کسب وکار را تدریس می کرد.
ارتباط چندانی بعد از آن زمان با ایشان به جز ارسال پوسترهای وبینارم نداشتم.تا اینکه در مقطعی تصمیم گرفتم کارخانه اسانس و زیپ لاین راه اندازی کنم و برای نوشتن طرح سراغ ایشان رفتم و ارتباطم بیشتر شد. متوجه شدم که نوشتن طرح کسب وکار روش خوبی برای یادگرفتن کارآفرینی است.یعنی شما می توانید به صورت عملی با کسب و کارها در ارتباط باشیم و حتی برای نوشتن طرح و مشاوره درآمد داشته باشید.
پیرو پیام هایی که هر از چند گاهی برای یک تعداد از دوستان می فرستم ایشان تماس گرفته بود و من هم پیشنهاد دادم که از ایشان مشاوره عملی کسب وکار را یاد بگیرم و ایشان هم چون اعتقاد دارند من علاقمند و توانمند هستم استقبال کردند.ولی واقعا تصمیم گرفته ام شاگردی کنم. یعنی خودم را در این مسیر مثل یک ظرف خالی تصور کرده ام که حدود 6ماه تا یکسال فقط کنار ایشان باشم. اوایل فارغ التحصیلی از مهندسی برق من باید شاگردی می کردم اما اما امان از دست غرور بیجا. باعث شد تا من پشت مدرک مهندسی خودم را پنهان کنم و به جز حوزه ای کوچک چندان سراغ یادگیری نروم. اما به مرور و با تجربه شدن متوجه شدم تا شاگردی نکنم و تا زمانی که وارد بازار نشوم نمی توانم فعالیت مثمرثمر و ماندگاری داشته باشم.
من اعتقاد دارم با رشد آهسته و پیوسته و یادگرفتن عمیق می شود در این مسیر موفق شد.نه تنها این مسیر بلکه در هر مسیری به گمانم قانون 10000ساعت حاکم است. یعنی زمانی در یک موضوع استاد می شویم و می توانیم ادعا داشته باشیم که این وقت را گذاشته باشیم وبا تعهد 100درصدی پیگیر موضوع باشیم.
دیروز که از طریق فیلتر شکن توانستم وارد اینستاگرام شوم مطلبی را از یک سخنرانی انگیزشی و فرد معنوی که دارای کلیسا هست شنیدم که گفته بود من چون گذشته و آینده را ندارم فقط روی هر روزم تمرکز می کنم تا بهترین استفاده را از آن بکنم. سپس به کلامی از مولا علی اشاره شده بود که لحظه و اکنون را دریاب ،چون ما بین دو عدم هستیم. گذشته گذشته و آینده هم نیامده. تصمیم گرفتم دوباره شروع کنم و برنامه روزانه را تایپ کردم .امروز موقع اذان صبح از خواب بیدار شدم اما نتوانستم از رختخواب بلند شوم وبا کمی تاخیر خودم را متقاعد کردم که سحرخیزی را علی رغم سردی هوا دوباره شروع کنم.
برای تغییر و رشد و پیشرفت باید هزینه داد و تلاش کرد و با چالش ها و سختی ها مواجه شد. پس دوباره با توکل بر خدا شروع می کنم.
دیدگاهتان را بنویسید