خودشناسی به روش اینیاگرام-بخش دوم
در نوشته قبلی راجع به خودشناسی به روش اینیاگرام مطالبی را به صورت کلی اشاره کردم.در این پست می خواهم به صورت جزیی تر راجع به این روش خودشناسی مطلب بنویسم.یادمان نرود که دوستی داریم به نام مهرزاد قشقایی 43ساله که سابقا مدتی کارمند بوده است واز یک جایی تصمیم می گیرد به دلیل عدم علاقه به کارمندی به سراغ شناخت خودش و توانمندی هایش برود.یعنی می خواهد علاقه هایش را زندگی کند و کسب وکاری راه اندازی کند که در راستای توانمندی هایش می باشد.
مهرزاد در دوران جوانی در رشته مهندسی الکترونیک تحصیل کرده و بعد از آن هم وارد دنیای کارمندی شده است.روزی از روزهای کسل کننده کارمندی و در حالیکه در اتاق سرور اداره مشغول تنظیم یک سرور بوده است با یک سوال مواجه می شود که آیا این رشته و این شغل مورد علاقه او است یا به دلیل شرایط محیطی و ناآگاهی از خودش سراغ این رشته تحصیلی و بعد از آن دنیای کارمندی رفته است؟
مهرزاد ،در آن روزها ازدواج هم کرده بود و حتی به این فکر می کرد که انتخاب همسر هم بدون آگاهی بوده است.مهرزاد به این موضوع فکر می کرد که 16سال تحصیل چیزی به او در مورد شناخت خودش،کسب وکار ،زندگی و مهارت هایش نیاموخته است و شاید او را از مسیر اصلی دورکرده است.یعنی دوران تحصیل نه تنها باعث نشده که استعدادها و توانمندی هایش را بشناسدبلکه در رشته ای تحصیل کرده و در مسیرشغلی وارد شده است که با در راستای توانمندی ها و استعدادهایش نیست و گاهی بسیاری از تضادها و چالش هایش ناشی از عدم انطباق شرایط بیرونی اش یعنی رشته تحصیلی ،کسب وکار و..با ظرفیت های درونی اش می باشد.
مهرزاد به فکر خودشناسی می افتد و برای رسیدن به این هدف به مطالعه کتاب ها ،نوشته های وب سایت ها و…می رود.اما خوب می دانیم که با خواندن یک کتاب یا حضور در یک سمینار نمی شود خود را به خوبی شناخت.انسان مجموعه پیچیده ایست که به دلایل مختلف از اصل وذات خود دور می شود.منظور این است که فرض کنیم ذات ما مبتنی بر مهربانی است اما در محیط خانواده،جامعه و….مهربانی مورد سرزنش قراترمی گیرد.مهرزاد یا هر فردی هم به همین دلیل تحت تاثیر این عوامل تصمیم می گیرد برای بهره مند شدن از مزایای دنیای بیرونی از ذات خود دور شود و به مرور صاحب یک شخصیت شود که در ظاهر با مهربانی میانه ای ندارد اما در ذاتش مهربانی یک اصل دوست داشتنی است و این دوگانگی او را آزار می دهد.
پس شناخت خودش را کار راحت و آسانی نمی داند ولی لذت نبردن از زندگی و نداشتن حال خوش و عدم حس رضایت مندی او را مصمم کرده است تا با هر سختی هم شده خودش رابشناسد و اگر تا این زمان ،طبق میل دیگران و جامعه زیسته است که چندان هم برایش لذت بخش نبوده است ،از امروز بنای یک زندگی جدید را با تجربه ای که از گذشته آموخته است ،بنا نهد.
آشنایی با روش خودشناسی به روش اینیاگرام دیدگاه جدیدی را برای او ایجاد می کند و با مطالعه این کتاب به این نکته مهم پی میبرد که این روش خودشناسی به همراه روش خودشناسی مایزر-بریگزمبتنی بر اصول علمی است و می تواند با استناد به آنها ،مسیری متفاوت با گذشته طی کند.
در این روش خودشناسی ،اشاره به این موضوع مهم شده است که ذات فرد متفاوت با شخصیت او است و شخصیت فرد الگوهای فکری است که در طی زمان ایجاد می شود و با شناخت خودش به روش اینیاگرام می تواند از ذات خودش شناخت پیدا کند.
در این کتاب راجع به تفاوت شخصیت با ذات،تیپ های مختلف شخصیتی،اینکه هر تیپ شخصیتی دو بال دارد مطالبی را می خواند و با انجام آزمون اولیه می فهمد که دارای سه تیپ شخصیتی کمک گرا،پژوهش گر و وفاداراست.یعنی تیپ های شخصیتی 2،5و 6سپس به سراغ آزمون جامع می رود که بعد از انجام تست ها ،تیپ شخصیتی غالب او ،تیپ شخصیتی شماره 2یعنی کمک گرا تعیین می گردد.پس مهرزاد دوست دارد به انسان ها کمک کند.مهرزاد خدمت کردن را دوست دارد.مهرزاد متوجه می شود که باید تغییر رشته بدهد وشغل کارمندی را ترک کند.حتی اگر نتوانست شغل کارمندی را به خاطر ازدواج وشرایط زندگی متاهلی فعلا ترک کند ،در جایی مشغول شود که با افراد در ارتباط باشد.
انجام این تست بخش کوچکی از دغدغه مهرزاد قشقایی را برای مدت کوتاهی برطرف می کند.او متوجه می شود که برای شناخت خودش باید مسیرطولانی را طی کند.اما همین که قدم در این مسیر گذاشته است ،حرکت بسیار مهمی است.خیلی از افراد تا آخرین لحظه زندگی از خودشان شناخت پیدا نمی کنند و یک عمر به صورتی زندگی می کنند که از آن لذت نمی برند و همیشه با حس نارضایتی ،دست و پنجه نرم می کنند و برای این حس و حال همه را مقصر می دانند.از پدر وم ادر گرفته تا معلمان مدرسه و….مهرزاد هم تا قبل از این همین گونه فکر می کرد و همه را مقصر می دانست اما چون اهل کتاب و مطالعه بود ،می دانست که خودش باید برای خودش کاری کند.با دست روی دست گذاشتن و مقصر کردن دیگران شاید توجیهی برای حرکت نکردن و تنبلی پیدا می شد اما شرایط زندگی او نسبت به گذشته تغییری نمی کرد.در یک جایی خوانده بود که شما با انجام کارهای قبلی به اینجا رسیده اید واگر همین تفکر و روش را ادامه بدهید هم شرایطی بهتراز الان نخواهید داشت.یا بزرگی گفته بود احمق کسی است که همان کارهای قبلی را انجام می دهد و انتظار نتایج متفاوتی را دارد.
مهرزاد تصمیم گرفته بود تغییر کند.برای تغییر کردن اول یباید به سراغ طرز فکرش می رفت ونسبت به آن شناخت پیدا می کرد.باید روی فکرهایی که از دوران کودکی در او ایجاد شده بود کار می کرد.
پای گذاشتن در مسیر ایجاد تغییر با شناخت خودش حاصل می شد ولی بعد از آن مهم بود که چه کارهایی انجام می دهد.یعنی شناخت خودش چشم اندازی برای آینده در اختیار او قرار می داد.اما در مورد شناخت خود هم فقط شناخت تیپ شخصیتی نبود.بلکه او باید علاقه،ارزش های وجودی و..را هم می شناخت .
برای شناخت آنها هم نیاز بود قدمی بردارد و پس از شناخت خودش در این زمینه ها به سراغ بهره برداری از نقاط قوت و رفع نقاط ضعفش برود.مهرزاد قشقایی فعلا با انجام تست خودشناسی به روش اینیاگرام فقط متوجه شده بود که دارای تیپ شخصیتی کمک گرا است و نیاز بود در خصوص این تیپ شخصیتی مطالب بیشتری بداند.این تیپ چه ویژگی های مثبتی دارد؟این تیپ شخصیتی چه ترس هایی دارد؟این تیپ شخصیتی باید به دنبال چه مشاغلی برود و….این ها سوالاتی بود که برای او ایجاد شده بود.
دیدگاهتان را بنویسید