چگونه علاقه را به پول تبدیل کنیم؟(قسمت اول)
یعنی می شود علاقه را به پول تبدیل کرد؟سوالی که از مدت ها قبل ذهن من را به خودش مشغول کرده بود.می دانیم علاقه یک عامل درونی ست و پول یک عامل مهم بیرونی،نداشتن پول باعث می شود که به هر کار سختی تن بدهیم،در شرایط بی پولی ،مهم ترین کار برآورده کردن نیازهای اولیه است ،اگر شما برای لباس ،غذا و…مشکل داشته باشید یا برای خودرو،مسکن و…مشکل داشته باشید ،مجبورید به کاری مشغول شوید که علاقه چندانی ندارید.پس بین شرایط زندگی یک فرد و دنبال کردن علاقه ها رابطه مستقیمی وجود دارد.شرایط سخت تر زندگی منجر به دورشدن از علاقه ها می شود.پیگیری علاقه ها به سن فرد ارتباط چندانی ندارد بلکه به شرایط زندگی یک فرد ارتباط دارد.
دانستن این مطلب که اگر شرایط در زندگی داریم ،برآورده کردن نیازهای اولیه و بنیان گذاشتن پایه های یک زندگی معمولی در اولویت قرار دارد.البته این یک توصیه همگانی نیست.احتمالا افرادی وجود داشته باشند که در ابتدای زندگی خود قرار دارند و نیازهای اولیه زندگی شان توسط خانواده تامین می شود ،چنین افرادی می توانند از روزهای اول به فکر یافتن علاقه های خود و تبدیل آن به ثروت باشند.
من خودم تا 38سالگی نمی توانستم علاقه هایم را پیگیری کنم.یعنی اگر در سنین پایین تر هم به دنبال علاقه ها می خوایتم بروم ،نمی توانستم.شاید برایتان سوالی ایجاد شود که چرا؟
اگر شما جزء متولدین دهه پنجاه وشصت باشید ،خوب می دانید که به دلیل تعدد فرزندان ،خانواده ها الویت شان، سیر کردن شکم های بچه ها بود.تحصیل و تفریح در اولویت های بعدی بود.گفتم تفریح ،تفریح اصلا جزء اولویت ها نبود.اما برای فراهم کردن تحصیل هم ،خیلی از خانواده ها مشکل داشتند .اگر شما در یک خانواده روستایی که فاقد زمین کشاورزی و دامداری بود به دنیا آمده بودید ،طعم این سختی ها رابیشتر می کشیدید.
اگر شانس داشتید و برای درس خواندن ،مسیر برایتان میسر بود باید سختی های فراوان را تحمل می کردید ،در چنین شرایطی شاید هزاران بهانه برای درس نخواندن داشتید اما فقط یک دلیل و آن هم نجات از شرایط سخت حاکم بر زندگی یگانه عامل بود برای غلبه بر تمام بهانه های درس نخواندن،در آن روزگار تهیه مداد ،دفتر و کتاب به راحتی ممکن نبود.کتاب ها توسط کتاب فروشی های خاصی توزیع می شد.
به دلیل تراکم جمعبیت دانش آموزان ،قبولی در کنکور خیلی سخت بود.یادآوری این نکات مقدمه خوبی بود تا بدانیم که پیگیری علاقه در چنین شرایطی بیشتر یک عامل برای تمسخر بود تا توجه
در 38سالگی و وقتی توانسته بودم ،بعد از مدت ها کارمندی و تامین مسکن ،خودرو و……قسطی ،در شرایطی باشم که به علاقه فکر کنم.اما مساله اصلی این بود که من نمی دانستم به چه چیزهایی علاقه دارم واگر هم علاقه هایم را یافتم چگونه با دنیای کارمندی من ارتباط پیدا می کند.کارمندی عامل اصلی شکل گیری بنیان های اولیه زندگی بود.اگر کارمندی را رها می کردم وسراغ علاقه می رفتم ،زندگی فعلی ام که تازه شکل گرفته بود با خطرمواجه می شد.
به این نتیجه رسیدم که به موازات کارمندی در جستجوی علاقه هایم باشم.حداقل 16سال تحصیل من خیلی کمکی درخصوص یافتن علاقه نمی کرد.چون من هنوز خودم را نمی شناختم ،من کسب وکار را نمی شناختم ،من حتی مهارت های مهم زندگی را هم بلد نبودم.صرف این همه عمر فقط من را برای گرفتن یک صندلی در یک اداره مهیا کرده بود تا قسط هایم را برای مسکن،خودرو و…بپردازم.
برای یافتن علاقه هایم باید دوباره شروع می کردم.خوشبختانه دو عامل خیلی به کمک من آمدند:اولین چیزی که کمکم کرد علاقه به کتاب بود.من برای تحمل شرایط سخت زندگی قبل از کارمندی و حین کارمندی با کتاب مانوس شده بودم و همیشه کتابی همراهم بود.اما این مطالعه هذفمند نبود.بنا به شرایط زندگی کتابی را تهیه می کردم .اما برای عمیق شدن و گرفتن یک خروجی موثر باید به کتاب خواندن خودم نظم می دادم .باید کتاب فکر پریشان من را در یک مسیر متمرکز می کرد و در راه یافتن علاقه راه های میان برای را نشانم می داد که در زمان خیلی کمتر به نتیجه برسم.
موضوع دومی که به من کمک کرد ،اهل جستجو بودن من بود.تحصیل در یک رشته مهندسی و همزمان شدن ظهور اینترنت در سطح جامعه ،گرایش به استفاده از فناوری اطلاعات در سطح زندگی ،عامل مهمی بود که من را وارد دنیای فناوری کرد.مطالعه مجلات تخصصی این حوزه وسر وکار داشتن با وب سایت ها،فروم ها و وبلاگ های تخصصی من را به این فکر فرو می برد که چگونه در این شرایط کسب وکار مورد علاقه ام را ایجاد کنم.
اوقات بیکاری ام در حین کارمندی به دلیل اشتغال به مقوله فناوری اطلاعات در اداره باعث می شد تا فرصت زیادی برای جستجو کردن در دنیای وب داشته باشم.
اما همزمان با این دو عامل مهم ،عامل یا عامل های درونی بود که به تفصیل در نوشته های مختلف راجه به انها صحبت کرده ام وبزرگترین مانع برای تغییر شرایط فعلی بودند.هر گاه به فکر ترک کارمندی و پیگیری علاقه هایم برای راه اندازی کسب وکار وایجاد پول می افتادم ،سروکله شان پیدا می شد.این عوامل از درون خودم با من مقابله می کردند.شناخت این عوامل ونام آنها بدلیل نیاموختن مهارت های مورد نیاز برای شناخت خود به راحتی ممکن نبود.پس در مرحله اول باید از طرق کتاب و وب ،این موانع درونی شناسایی می شد ،نام آنها و طریقه غلبه بر آنها را می دانستم سپس اقدام به یافتن علاقه و راه اندازی کسب وکار مورد علاقه می کردم.
به مرور که به کنکاش هایم در این خصوص ادامه دادم ،متوجه عنوانی شدم با نام خودشناسی.خودشناسی دایره ئسیعی داشت و تمرکز من روی شناخت نقاط ضعف وقوتم بود.بزرگ شدن در یک محیط روستایی با امکانات و آگاهی کم،بی سواد بودن پدر ومادر،فراوان بودن تمسخر وتحقیر بچه ها در دهه 60 و…باعث شده بود تا عزت نفس کم،اعتماد به نفس پایین ،راضی شدن به حداقل ها در تمام وجودمان لانه کند و ترک شرایط امن فعلی و پا گذاشتن در یک دنیای ناشناخته کار راحتی نباشد.اما جذابیت پیگیری علاقه ها،مشغول بودن به کاری که دوستش داری وبنیان گذاشتن چنین کسب وکاری توسط دستهای خودمان ،در تمام وجودم حرکت ایجاد کرده بود.اما حرکتی نه چندان قوی ،که منجر به گرفتن تصمیم های انقلابی شود و شرایط فعلی را دچار دگرگونی کند.تصمیم گرفتم آهسته وپیوسته شروع به تغییر کنم.تصمیم گرفتم برای شکست آن موانع سرسخت درونی ،خودم و ذهنم را بشناسم.این شناخت شاید راحت ترین کار بود ومهم تغییر محتویات غلط فکری وذهنی بود.
این محتویات هم ریشه در دوران قبل داشتند وچون سالیان زیادی گذشته بود ،قدم گذاشتن در این وادی یعنی مواجه شدن با چالش های خیلی سخت.اما من که از کودکی با چالش و سخنی های زیادی مواجه بوده ام ،می دانستم که این چالش جدید بسیار لذت بخش خواهد بود.
چون تصمیم گرفته بودم زندگی بیرونی ام نمادی از علاقه های درونی ام باشد.در مطلب بعد از خودشناسی و یافتن علاقه هایم واینکه چگونه توانستم به این اهداف برسم ،خواهم نوشت وهمچنین در خصوص تبدیل این علاقه ها به پول.
دیدگاهتان را بنویسید